جدول جو
جدول جو

معنی میان فرش - جستجوی لغت در جدول جو

میان فرش
میانبوب غالی فرشی که در وسط اطاق بین دو کناره اندازند: (کناره و سر انداز اعم از قالی یا نمد باید یکجور و میان فرشی که حکما باید قالی باشد ممکن بود جور دیگر بشود)
تصویری از میان فرش
تصویر میان فرش
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از میان برش
تصویر میان برش
نشان دادن ماجراهایی که در دو نقطه مختلف اتفاق می افتند، به صورت متناوب، در حالی که این ماجراها درواقع یک صحنه واحد هستند و ارتباط کاملی با هم دارند. این تمهید بر خلاف تدوین موازی، صحنه ای یگانه را می آفریند، نه اینکه دو ماجرای مختلف در دو نقطه جریان داشته باشند. برای مثال نماهایی که به تناوب از دو نفری که پشت تلفن هستند و با هم گفت و گو می کنند، نشان داده می شود. یا تصویر زنی که مضطربانه در انتظار رسیدن فرزندش است و فرزندش که سراسیمه به سوی خانه روان است
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از میان بر
تصویر میان بر
ویژگی راهی که از مسیر اصلی کوتاه تر است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میان بر
تصویر میان بر
قسمت گوشتی و خوراکی میوه
فرهنگ فارسی عمید
(یامْ پُ)
هرچیز توپر که پوک نباشد. آنچه میان آن خالی نباشد. (از یادداشت مؤلف) ، نوعی شیرینی یا آجیل که بیشتر در آذربایجان (مخصوصاً در تبریز و اسکو و خسروشاه و مراغه) درست کنند و برای ساختن آن، ابتدا هسته و قشر درونی هلو، شفتالو، زردآلو، گلابی را خالی کنند تا پوست آن با قشری از گوشت میوه بماند سپس آرد یا کوبیدۀ شکر و گردو و بادام و جز آن را توی آن می ریزند و می گذارند خشک می شود و بسیار مطبوع و خوش طعم می گردد
لغت نامه دهخدا
(یامْ بُ)
برندۀ میان، راه کوتاهتر. راهی در میان دو نقطه که نسبت به راه یا راههای دیگر کوتاهترین باشد. مستقیم ترین و کوتاهترین راه بین دو نقطه نسبت به راه اصلی که به صورت خط منحنی و منکسر است. اقصر فاصله میان دو نقطه در مسافت. راهی که اضلاع را نپیماید و از زاویه ای به زاویه ای محاذی شود. (از یادداشت مؤلف).
- راه میان بر، راه اقصر. راهی که نسبت به راه یا راههای اصلی کوتاهتر باشد. (از یادداشت مؤلف).
- میان بر زدن راهی،میان بر کردن راهی. (از یادداشت مؤلف).
- میان بر کردن، پیمودن فاصله دو نقطه از کوتاهترین و نزدیکترین راه. پیمودن اقصر فاصله. به جای اینکه دو ضلع را بپیمایند مستقیم از گوشه به گوشه پیمودن. (از یادداشت مؤلف).
- ، مقابل کف بر کردن. بریدن درختی بالاتر از کف زمین. (یادداشت مؤلف).
، هرچیز که فاصله و حاجبی میان دو چیز ایجاد کند، حجابی که میان دو اتاق یا دو چیز واقع باشد. (حاشیۀ شرفنامه ص 420) :
به کم مدت از کار پرداختند
میانبر ز پیکر برانداختند.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(رُ)
دهی است از بلوک آلیان دهستان ماسوله بخش مرکزی شهرستان فومن، واقع در 2هزارگزی شمال شوسۀ فومن به ماسوله. با 164 تن سکنه. آب آن از رود ماسوله و چشمه و راه آن ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
نوعی از زیور است که زنان دارند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(یامْ بُ)
دهی از دهستان مرکزی بخش صومعه سرا شهرستان فومن، واقع در 15هزارگزی صومعه سرا. با 147 تن سکنه. آب آن از نهر و استخر و راه آن مالرو است. نصف اهالی در تابستان ییلاق می روند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
که کمرگاه فربه دارد: مجفر، اسب میان فراخ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دَ رَ)
قریه ای است هشت فرسنگ و نیمی میانۀجنوب و مشرق تنگستان. (از جغرافیای سیاسی کیهان)
لغت نامه دهخدا
(دَ رَ)
دهی است از دهستان گرمادوز بخش کلیبر شهرستان اهر، واقع در 235هزارگزی شمال کلیبر با 273 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(دَ رَ)
نام ایستگاه راه آهن از دهستان علا بخش مرکزی شهرستان سمنان و آن اولین ایستگاه سمنان به دامغان در کیلومتر 18 است سکنۀ آن همان کارمندان ایستگاهند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
دهی است از دهستان سدن رستاق بخش کردکوی شهرستان گرگان، واقع در 10هزارگزی خاور کردکوی با 720 تن سکنه. آب آن از رودخانه و راه آن ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
قسمت پشت در به سوی اتاق یعنی قطر دیوار اتاق. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دهی است از دهستان خرم آباد شهرستان شهسوار، واقع در 11هزارگزی جنوب شهسوار با 70 تن سکنه. آب آن از رود و چشمه و نهر و راه آن ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
نام نوعی از انگور باشد. (فرهنگ جهانگیری). نوعی از انگور باشد و در خراسان بسیار است. (برهان) (از آنندراج) ، سرای میانی
لغت نامه دهخدا
راه کوتاهتر، مستقیم ترین و کوتاهترین راه بین دو نقطه نسبت به راه اصلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میان فرود
تصویر میان فرود
آنچه میان آن فرو رفته و گود باشد (میان فروشده) : (جرم میان فرود چون چیزی بروی زنی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میان بر
تصویر میان بر
((بُ))
راهی غیر از راه اصلی که کوتاه تر باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از میان سرا
تصویر میان سرا
حیاط
فرهنگ واژه فارسی سره
از توابع خرم آباد تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
رودخانه ای که از ارتفاع هشتصدمترسی دامنه های شمال غرب کوه
فرهنگ گویش مازندرانی
مزرعه ای در کردکوی
فرهنگ گویش مازندرانی